حسود
يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ق.ظ
از دیشب تا حالا در حال سوختنم
سوختنی از جنس حسد
حسدی برای دیدن لیاقت و دارایی و مقام دوستم
دوست؛ همان کسی که تازه پر کشیده
درد می کند؛
همه ی اعضا و جوارح روحم درد می کند
بغضی دارد خفه ام می کند
بغضی که بهش اجازه ی نالیدن و باریدن نمی دهم
نمی دانم چه کنم؛
گل گاوزبان دوایم است؟!
شاید همین فریادهایی را که نوشتم راحتم کند
دق نوشت:
- از وقتی خبر شهادتت را شنیدم، تازه حس کردم اینجا زندان است
- سکوتهایت را بیشتر از حرفهایت به یاد دارم؛ و چقدر به یاد ماندنی شدی
- هر چند خیلی کم با هم بودیم ولی مرا یاد کن، در قهقه ی مستانه ات و در مقام عند رب
- تو در دلت مدام مخاطبانت را حذف کردی تا به یک رسیدی؛ من در اینجا به فکر جذب مخاطبم
- ۹۴/۱۱/۱۸
رحمه الله